سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، آدم هفتاد ساله ای را که در رفتار و جلوه، چون جوان بیست ساله است، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
علی مرد میدان
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 34530
بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
علی مرد میدان
احمدعلیزاده

........... لوگوی خودم ...........
علی مرد میدان
............. بایگانی.............
فضا ئل
پاییز 1385

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • خوراک و پوشاک على علیه السلام

  • نویسنده : احمدعلیزاده:: 85/9/1:: 11:11 صبح

    ألا و ان امامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. (نهج البلاغه از نامه 45)

    اگر على علیه السلام را در خوراک و پوشاک با دیگران قیاس کنند کسى را نمیتوان یافت که در اینمورد همانند او باشد،زیرا خوراک آنحضرت بسیار ساده و کم و بطور کلى نان جوینى بود که سبوس آنرا پاک نمیکردند و در مدت خلافتش حتى مقدار سابق هم بحد اقل خود رسید .

    على علیه السلام هرگز دو خورشت یکجا صرف نکرد چنانکه در شب شهادتش نیز بدخترش ام کلثوم که براى او نان و شیر و نمک فراهم کرده بود فرمود مگر نمیدانى پدرت تا کنون بیش از یک غذا نخورده است؟شیر را بردار و همین نان و نمک کافى است!حضرت باقر علیه السلام فرمود بخدا سوگند شیوه على علیه السلام چنان بود که مانند بندگان غذا میخورد و بر زمین مى‏نشست،دو پیراهن سنبلانى میخرید و غلامش را مخیر مینمود که بهترین آنها را بردارد و خود آندیگرى را مى‏پوشید و اگر آستین و یا دامنش بلندتر بود آنرا قطع میکرد.در مدت پنج سال خلافتش آجرى روى آجر نگذاشت و طلا و نقره‏اى نیندوخت بمردم نان گندم و گوشت میخورانید و خود بمنزلش میرفت و نان جو با سرکه میخورد و هر گاه با دو کار خدا پسند روبرو میشد سخت‏ترین آنها را انتخاب میکرد و هزار بنده از دسترنج خود آزاد کرد که در آن دستش خاک آلود و صورتش عرق ریخته بود و کسى را تاب و توان کردار او نبود (1) .ابن جوزى مینویسد روزى عبد الله بن رزین بخانه على علیه السلام رفت و دید آنحضرت کمى گوشت و آرد جو با آب مخلوط کرده و در کاسه‏اى میجوشاند!عبد الله عرض کرد یا امیر المؤمنین این چه غذائى است که شما میخورید؟شما خلیفه مسلمین هستید و تمام بیت المال در دست شما است و شما مجازید که باندازه سد جوع از اغذیه قوى طعام بخورید.على علیه السلام فرمود براى والى مسلمین بیش از این جائز نیست!

    عبد الله بن ابى رافع گوید روز عید بخدمت على علیه السلام رفتم انبانى که مهر شده بود نزدش آوردند و در داخل آن نان جوین خشگ و کوبیده بدیدم که آنحضرت از آن تناول فرمود،عرض کردم یا امیر المؤمنین این انبان را براى چه مهر میکنید؟فرمود:خفت هذین الولدین ان یلینا بسمن او زیت.یعنى براى آن مهر میکنم که میترسم این دو فرزندم (حسنین علیهما السلام) آنرا با روغن و یا زیت نرمش کنند!

    و هر وقت نان و خورشى خواستى بسرکه و یا نمک اکتفاء کردى و اگر از این برتر خواستى بسبزى و یا کمى شیر شتر قناعت نمودى و گوشت بسیار کم میخورد و میفرمود:لا تجعلوا بطونکم مقابر الحیوانـشکمهایتان را گورستان حیوانات قرار میدهید (2) .

    در کتاب ذخیرة الملوک است که على علیه السلام در مسجد کوفه معتکف بود موقع افطار عربى نزد آنحضرت آمد على علیه السلام از انبان نان جو کوبیده شده در آورد و مقدارى بعرب داد عرب آنرا نخورد و بگوشه عمامه‏اش بست و آمد بخانه حسنین علیهما السلام و با آنها غذا خورد و گفت در مسجد مرد غریبى دیدم که جز این نان کوبیده جو چیزى نداشت و دلم برایش سوخت کمى از این غذا براى او ببرم که بخورد!حسنین علیهما السلام گریه کردند و گفتند او پدر ما امیر المؤمنین علیه السلام است که با این ریاضت با نفسش مجاهدت میکند (3) .

    از سوید بن غفله نقل شده است که گفت روزى خدمت على علیه السلام مشرف‏شدم دیدم شیر ترشیده‏اى که بویش بمشام من میخورد در ظرفى جلو آنحضرت نهاده شده و قرص نان خشگیده پر سبوسى هم در دست مبارکش میباشد و آن نان بقدرى خشگ بود که آنجناب آنرا با زانویش میشکست و در آن شیر ترشیده نرم میکرد و میخورد و بمن فرمود نزدیک بیا و از این غذاى ما بخور عرض کردم من روزه دار هستم فرمود از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که هر کس روزه دار باشد و میل بطعامى کند و براى خدا نخورد خداوند از طعامهاى بهشتى باو بخوراند و از شرابهاى آن بنوشاند.

    سوید گوید دلم بحال آنحضرت سوخت بفضه که خادمه منزل بود گفتم از خدا نمیترسى که سبوس جو را نمیگیرى؟گفت بخدا سوگند خودش دستور فرموده که سبوسش را نگرفته نان بپزم!حضرت متوجه صحبت ما شد و فرمود بفضه چه گفتى؟عرض کردم باو گفتم چرا سبوس غله را نمیگیرد فرمود پدر و مادرم فداى رسول خدا صلى الله علیه و آله باد که سبوس طعامش را نمیگرفت و از نان گندم سه روز سیر نشد تا خداوند او را قبض روح فرمود (4) .

    عدى بن حاتم نزد على علیه السلام رفت و دید آنحضرت مشغول غذا خوردن است،چون بغذاى او دقت نمود دید یک کاسه آب و مقدارى تکه‏هاى نان جوین و کمى نمک است!!

    عرض کرد یا امیر المؤمنین شما روزها اینهمه زحمت میکشید و شبها را در عبادت خدا بسر مى‏برید و غذاى شما هم همین است على علیه السلام فرمود نفس سرکش را باید بریاضیت عادت داد تا طغیان نکند آنگاه فرمود:

    علل النفس بالقنوع و الا 
    طلبت منک فوق ما یکفیها.

    یعنى نفس را بوسیله قناعت بیمار و ضعیف گردان و الا از تو بیش از استحقاقش طلب کند (5) .

    یکى از رجال ثروتمند حلوائى پخته و مقدارى از آنرا بعنوان تحفه نزد على‏علیه السلام فرستاده بود آنحضرت روپوش ظرف حلوا را برداشت و دید رنگ و بوى خوبى دارد فرمود از رنگ و بویت معلوم است که طعم خوبى هم دارى ولى هیهات که من ذائقه خود را بطعم تو آشنا کنم شاید در قلمرو خلافت من کسى پیدا شود که شب را گرسنه خوابیده باشد!

    از احنف بن قیس روایت کرده‏اند که میگفت روزى نزد معاویه بودم چون موقع غذا شد براى معاویه سفره رنگینى چیدند که در آن انواع غذاها وجود داشت و چون معاویه مرد اکولى بود در خوراک خود دقت بیشترى مینمود که از نظر کم و کیف بطور مطلوب باشد.

    احنف از دیدن سفره عریض و طویل معاویه گریه کرد،معاویه علت گریه را پرسید احنف گفت بحال على علیه السلام گریه میکنم زیرا روزى در خدمت او بودم موقع افطار که شد مرا در منزل خود نگهداشت تا باتفاق حسنین علیهما السلام افطار کنیم،چون غذاى مخصوص آنحضرت را آوردند دیدم انبانى است که بمهر خود او ممهور شده است على علیه السلام مهر از او برگرفت و تکه‏اى از آن نان خشگ را با سرکه خورد و مجددا سر کیسه را مهر کرد و بفضه داد!گفتم مگر غیر از شما کس دیگرى هم میتواند از این نان بخورد که انبان را مهر میکنید؟

    على علیه السلام فرمود مهر این کیسه از نظر بخل و امساک نیست بلکه براى اینست که در غیاب من فرزندان من این نان‏ها را بروغن یا بزیت آغشته میکنند و من براى اینکه آنها باحترام این مهر بآن دست نزنند سر انبان را مهر میکنم!معاویه گفت راست میگوئى اى احنف احدى نمیتواند مثل على علیه السلام باشد و باز کسى نمیتواند منکر فضیلت او باشد.لباس آنحضرت هم متناسب با خوراک او بود شلوارش زبر و خشن و پیراهنش هم کرباس بود در حالیکه بغیر از شام بتمام بلاد اسلامى فرمانروا بود.

    اغلب روى خاک مى‏نشست و بهمین جهت ابو تراب نامیده شد فرش خانه‏اش هم حصیر بود کفش خود را وصله میزد و سایر کارهایش را هم خودش انجام میداد.میفرمود بخدا سوگند این رداى من آنقدر وصله خورده است که از وصال آن خجالت میکشم!و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها (6) .

    در نامه‏اى که بعثمان بن حنیف والى بصره نوشته است فرماید:من که امام شما هستم بدو جامه کهنه و دو قرص نان اکتفاء کرده‏ام در صورتیکه میتوانم از جامه‏هاى حریر لباسى فاخر بپوشم و از عسل مصفى و مغز گندم غذاى لذیذ و مقوى تناول کنم ولى هیهات که هوى و هوس نفس بر من غلبه نماید!آیا بهمین قناعت کنم که گویند من امام و خلیفه هستم اما در اندوه و پریشانى فقراء شرکت نکنم؟أاقنع من نفسى بان یقال امیر المؤمنین و لا أشارکهم فى مکاره الدهر (7) ؟على علیه السلام مى‏فرمود من در خوراک و پوشاک طورى هستم که اگر فقیرترین مردم مرا ببیند میتواند در برابر فقر و فاقه خود صبور و شکیبا باشد زیرا وقتى امام خود را چنین ببیند از وضع و حال خود راضى میشود.

    و باز میفرمود من میدانم که کسى مثل من نمیتواند زندگى کند اما آیا بین امام و مأموم نباید وجه تشابهى وجود داشته باشد؟پس تا میتوانید از روش من پیروى کنید.

    پى‏نوشتها:

    (1) امالى صدوق مجلس 47 حدیث .14

    (2) ینابیع المودة باب 51 ص 150ـبحار الانوار جلد 41 ص 148

    (3) ینابیع الموده باب 51 ص .147

    (4) کشف الغمه ص 47ـتاریخ طبرى و کتب دیگر.

    (5) بحار الانوار جلد 40 ص .345

    (6) نهج البلاغه خطبه 159

    (7) نهج البلاغه نامه 45 بعثمان بن حنیف.


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ